آخرین مطالب
امکانات وب
چونکه دلدار تو بودی
به سر دار شدم
در پی عشق تو بودم
با تو بیدار شدم
گفت ساقی می و مطلب
به تمامت دادم
گفتم از انچه تو دادیست
گرفتار شدم
صبر ایوب ندارم
که به وصلت برسم
من اسیر چشم آن
مطرب خممار شدم
اربعینی بگذشت
از غم هجران فریاد
نرسیدم به تو و
باز به تکرار شدم
کوچ...به سر دار شدم
در پی عشق تو بودم
با تو بیدار شدم
گفت ساقی می و مطلب
به تمامت دادم
گفتم از انچه تو دادیست
گرفتار شدم
صبر ایوب ندارم
که به وصلت برسم
من اسیر چشم آن
مطرب خممار شدم
اربعینی بگذشت
از غم هجران فریاد
نرسیدم به تو و
باز به تکرار شدم
ما را در سایت کوچ دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : ehasannazemf بازدید : 225 تاريخ : جمعه 24 خرداد 1398 ساعت: 21:56
غم عشق تو
به جان میخرم و
با غم مجنون چه کنم
سوختم در شب هجران
تو بگو من چه کنم
با دل پر خون چه کنم
گر مرا صبح دمی
زان دم عیساش نداد
زخم دل را چه کنم
واله و مفتون چه کنم
امد از دیر مغانم
خبری از دلدار
من عاشق صنما
چشم به ره
سر به گریبان چه کنم
گفتمش مرغ سحر را
که نخوان از یارم
خواند و اتش به دلم
سوختم اکنون چه کنم
شب وصل تو مگر
میشود این جان ندهم
سر به دار اند همه
گو منه افسوس چه کنم
کوچ...به جان میخرم و
با غم مجنون چه کنم
سوختم در شب هجران
تو بگو من چه کنم
با دل پر خون چه کنم
گر مرا صبح دمی
زان دم عیساش نداد
زخم دل را چه کنم
واله و مفتون چه کنم
امد از دیر مغانم
خبری از دلدار
من عاشق صنما
چشم به ره
سر به گریبان چه کنم
گفتمش مرغ سحر را
که نخوان از یارم
خواند و اتش به دلم
سوختم اکنون چه کنم
شب وصل تو مگر
میشود این جان ندهم
سر به دار اند همه
گو منه افسوس چه کنم
ما را در سایت کوچ دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : ehasannazemf بازدید : 213 تاريخ : جمعه 24 خرداد 1398 ساعت: 21:56
دوش آمد به برم
رقص کنان رقص سما
گفتمش این که , چه حالیست
چه حالید شما
صحبت پیر مغان را به که گویم
به که گویم , که مگوست
راز اهل دل و
اهل دل و اسرار خدا
سر بر آورد نگاری و
نگاری که به بزمم بنشست
گفت سالک بنگر آینه را
صوفیه کاشف اسرار شمایید شما
سر زدن بر سوی کویش
نتوانم ، نتوانم دیگر
این طریقیست که بی سر
که بی سر برود سوی خدا
کوچ...رقص کنان رقص سما
گفتمش این که , چه حالیست
چه حالید شما
صحبت پیر مغان را به که گویم
به که گویم , که مگوست
راز اهل دل و
اهل دل و اسرار خدا
سر بر آورد نگاری و
نگاری که به بزمم بنشست
گفت سالک بنگر آینه را
صوفیه کاشف اسرار شمایید شما
سر زدن بر سوی کویش
نتوانم ، نتوانم دیگر
این طریقیست که بی سر
که بی سر برود سوی خدا
ما را در سایت کوچ دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : ehasannazemf بازدید : 208 تاريخ : جمعه 24 خرداد 1398 ساعت: 21:56
ای شمس من ، برهان من، فرمانده و خاقان من
ای جان من جانان من ، ای برتر و سلطان من
روح مسیحی دم تویی ، درمانگر این خسته تن
چون بر تو وصلم میشوم ، شاهد به جنات عدن
گوید چه این پروانه در ، وصف دو چشمت ماهرو
آیا که پیدا می شود ، روی تو در این انجمن
در حال عشاق آمده ، مجنونی و سرگشتگی
پیر و مرادم پا بنه ، در بزم و شوری درفکن
کوچ...ای جان من جانان من ، ای برتر و سلطان من
روح مسیحی دم تویی ، درمانگر این خسته تن
چون بر تو وصلم میشوم ، شاهد به جنات عدن
گوید چه این پروانه در ، وصف دو چشمت ماهرو
آیا که پیدا می شود ، روی تو در این انجمن
در حال عشاق آمده ، مجنونی و سرگشتگی
پیر و مرادم پا بنه ، در بزم و شوری درفکن
ما را در سایت کوچ دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : ehasannazemf بازدید : 233 تاريخ : جمعه 24 خرداد 1398 ساعت: 21:56
نگاه تو ، برای من تمام عاشقانه هاست
و حال من ، حال خوش ترانه هاست
تو آمدی به این تنم ، چو جان تازه آمدی
هوای تو برده مرا ، چه بی بهانه آمدی
نگاه کن ببین که من ، چگونه بی قرار تو
پرسه به کوچه ها زدم ، به شوق خاطرات تو
نفس درون سینه ام ، حبس شد و تو میرسی
منم که چشم می شوم ، خیره به قاب اطلسی
کوچ...و حال من ، حال خوش ترانه هاست
تو آمدی به این تنم ، چو جان تازه آمدی
هوای تو برده مرا ، چه بی بهانه آمدی
نگاه کن ببین که من ، چگونه بی قرار تو
پرسه به کوچه ها زدم ، به شوق خاطرات تو
نفس درون سینه ام ، حبس شد و تو میرسی
منم که چشم می شوم ، خیره به قاب اطلسی
ما را در سایت کوچ دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : ehasannazemf بازدید : 205 تاريخ : جمعه 24 خرداد 1398 ساعت: 21:56
گفتم از آتش عشقت ، که مرا سوزانده
کان منی برده و خاکستر آن جا مانده
گفتم از نور دو چشمت که به راهم اورد
مطلع شعر مرا ، بیت تو زیبا کرده
گفتم از ساغر ساقی ، که به جانم میریخت
مستی ی هر شب ما ، ذکر تو بر پا کرده
گفتم از حال خوشم ، شور سماعی خاموش
پر شدن از خود و هر چیز که او پر کرده
کوچ...کان منی برده و خاکستر آن جا مانده
گفتم از نور دو چشمت که به راهم اورد
مطلع شعر مرا ، بیت تو زیبا کرده
گفتم از ساغر ساقی ، که به جانم میریخت
مستی ی هر شب ما ، ذکر تو بر پا کرده
گفتم از حال خوشم ، شور سماعی خاموش
پر شدن از خود و هر چیز که او پر کرده
ما را در سایت کوچ دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : ehasannazemf بازدید : 207 تاريخ : جمعه 24 خرداد 1398 ساعت: 21:56
گویم از راز نی و از سوختنگویم از جان را به پایش ریختنگویم از موجی ، میان موج هاعاقبت دریا شدن ، بعد از تمام اوجهاگویم از شمسی که راهم را گشوداز دو چشم بر شرر ، از لحظه شکر وجودگویم از هر ، اربعینی که کوچ...
ما را در سایت کوچ دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : ehasannazemf بازدید : 194 تاريخ : جمعه 24 خرداد 1398 ساعت: 21:56
بگو شعر شب را
بخواند به عشق
بگو تا که تب را
براند به عشق
بگو در فراغت
چه سودا کنم
که من بی قرارم
به آغوش عشق
بگو شور شیرین
که دارد به سر
که مانند فرهاد
بکوبد به عشق
در این وادی آخر
چو جان میدهیم
خوشا باشد این جان
به قربان عشق
کوچ...بخواند به عشق
بگو تا که تب را
براند به عشق
بگو در فراغت
چه سودا کنم
که من بی قرارم
به آغوش عشق
بگو شور شیرین
که دارد به سر
که مانند فرهاد
بکوبد به عشق
در این وادی آخر
چو جان میدهیم
خوشا باشد این جان
به قربان عشق
ما را در سایت کوچ دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : ehasannazemf بازدید : 208 تاريخ : جمعه 24 خرداد 1398 ساعت: 21:56